با سلام
داستان شما فوق العاده بود. طوري اين تصويرهاي وحشتبار را با حس در آميخته بوديد كه من دلم براي اين شخص سوخت. با توصيفي شاعرانه وارد داستان مي شويم و با (بركه وداع مي كردند) كم كم ذهن مخاطب براي پذيرش چيزي به عنوان (وداع) آماده مي شود. و اين توصيف با حس آميخته است و بهمين دليل با يك داستان خشك روبه رو نيستيم. ديالوگها نشان از علاقه ، نگراني براي طرف مقابل دارد. و افكار شخص كه با او در حال گفتگوست ( خودم هم مي دونم قاطي كردم) نشان مي دهد كه اين شخص ممكن است حالت عادي نداشته باشد و با خودش با خودش درگير است.
به غير از اينكه ظاهر داستان نشان مي داد كه شخصي ، شخص ديگري را دار زده است و به خاطر عذاب وجدانش هر شب به آن جسد سر مي زند تا شايد بتواند خودش را ببخشد و دليلي براي اين قتل پيدا كند تا خودش خودش را تبرئه كند ، اما به راحتي مي توانستم تصوير يك معتاد يا بيمار رواني را ببينم كه فكر مي كرد هر شب خودش را مي كشد .(ميل به خودكشي)
با يك پك عميق نيمرخ مرد لاي دود گنگ تر شد.
با توجه به صفت تفضيلي (گنگ تر) يعني اين تصوير از اول گنگ بوده است و حالا با دود سيگار گنگ تر شده است و اين خودش مي تواند تخيلي بودن اين مرد دار زده را نشان دهد.
داستان شگفت انگيزي بود . مرسي .
و ممنونم كه به من سر زديد و ممنون بابت لينك. من هم شما را لينك مي كنم.
شاد باشيد.
سلام
ممنون از حضور و نظرتون . نقد دوستان هميشه باعث خوشحالي و دلگرمي من بوده و هست .
داستان رو خوندم خوب بود . موفق باشيد
خدا هم تو را
حسادت مي کند که چرا
قل هو الله احد
[گل]
سلام دوست منضمن پوزش به خاطر تاخيرم
با يک شعر به روزم وبا يک مقاله در مورد شعر حجم در سايت کارگاه نقدمنتظر محبت ونگاه شما هستم
سلام!
ممنونم از دعوتتان.داستان قشنگي بود.اما اين داستان هاي مرگ و خودكشي و ديگر كشي و دود سيگار و ...حس خوبي بهم دست نمي ده.اما اين يك نظر كاملن شخصيه و از قوام داستان شما كم نمي كنه!