آواز ميخواندند خرخر ها در گوش سال ها
هنوز كرخم
.و صبح كه هوايش را ها ميكند در دهانم
سر ميخورم رو پوسدگي فكر كه
ديگر عنكبوت هايش را ميزدايم
0 سلام آقاي سيف . شعر ها زيبا بودن.
خوشحال ميشم در مسير رشد افكارم و نوشته هام راهنماييم كنيند.
متشكرم.
سلام
دعوتم رابراي خواندن يك غزل تازه مي پذيري؟
با مطلبي تحت عنوان "من احمدي نژاد را دوست ندارم" ويک غزل قديمي به روزم ومنتظر.... فقط اگر به ديدن من آمدي, براي من اي مهربان طناب! بياور, ويک چهارپايه!! که از آن به ازدحام کوچه ي خوشبخت بپرم!!!ياحق........
از شعرتون لذت بردم و از شرحي كه بر غزل خانم تفرشي نوشتيد سپاس دارم .
مانا مانيد
--------------------------------------------------------------------------------امروز صبح که از خواب بيدار شدي، نگاهت مي کردم، اميدوار بودم که با من حرف بزني، حتي براي چند کلمه، نظرم را بپرسي يا براي اتفاق خوبي که ديروز در زندگي ات افتاد،از من تشکر کني، اما متوجه شدم که خيلي مشغولي، مشغول انتخاب لباسي که مي خواستي بپوشي، وقتي داشتي اين طرف و آن طرف مي دويدي تا حاضر شوي فکر مي کردم چند دقيقه اي وقت داري که بايستي و به من بگويي: "سلام"، اما تو خيلي مشغول بودي، تمام روز با صبوري منتظرت بودم، با آن همه کارهاي مختلف گمان مي کنم که اصلاً وقت نداشتي با من حرف بزني، متوجه شدم قبل از نهار هي دور و برت را نگاه مي کني، شايد چون خجالت مي کشيدي، سرت را به سوي من خم نکردي. تو به خانه رفتي و به نظر مي رسيد که هنوز خيلي کارها براي انجام دادن داري، بعد از انجام دادن چند کار، تلويزيون را روشن کردي، نمي دانم تلويزيون را دوست داري يا نه؟ در آن چيزهاي زيادي نشان مي دهند و تو هر روز مدت زيادي را جلوي آن مي گذراني، در حالي که درباره هيچ چيز فکر نمي کني و فقط از برنامه هايش لذت مي بري، باز هم صبورانه انتظارت را کشيدم و تو در حالي که تلويزيون را نگاه مي کردي، شام خوردي و باز هم با من صحبتي نکردي. موقع خواب، فکر مي کنم خيلي خسته بودي، بعد از آن که به اعضاي خوانواده ات شب به خير گفتي، به رختخواب رفتي و فوراً به خواب رفتي، نمي دانم که چرا به من شب به خير نگفتي، اما اشکالي ندارد، آخر مگر صبح به من سلام کردي؟! احتمالاً متوجه نشدي که من هميشه در کنارت و براي کمک به تو آماده ام، من صبورم، بيش از آنچه تو فکرش را مي کني، حتي دلم مي خواهد به تو ياد دهم که چطور با ديگران صبور باشي، من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم، منتظر يک سر تکان دادن، يک دعا، يک فکر يا گوشه اي از قلبت که به سوي من آيد، خيلي سخت است که مکالمه اي يک طرفه داشته باشي، خوب، من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود، به اميد آنکه شايد فردا کمي هم به من وقت بدهي. آيا وقت داري که اين نامه را براي ديگر عزيزانم بفرستي؟ اگر نه، عيبي ندارد، من مي فهمم و سعي مي کنم راه ديگري بيابم، من هرگز دست نخواهم کشيد.
دوستت دارم، روز خوبي داشته باشي... دوست و دوستدارت: خدا
درود آفاي سيف نقد بسيار زيباي و توانمند شما را خواندم و لذت بردم
بدرود
سلام بر شما
هم شعر بسيار خوبي را انتخاب كرديد و هم نقدتان جامع بود. مرسي استفاده كردم.