در آزاديخواهي هنر شعري رومانتيسم را با وسواس در پيروي از از شعارها آزادي در انديشه وبيان به گونه ي بسيار ملموس و درخشان در اين شعر متجلي ساخته اي و با چه مهارتي دست و پاي گرين را از بند قوانين سخت قالب ها رهانده اي وحتا اجازه نداده اي شعر ي با اين صلابت هم براي بيان احساسات و عشق و علاقه ات حد و مرزي قايل شودهيجان و احساسات در اين سروده فاکت اصلي شده پا را روي عقل و منطق کور گذاشته و صحنه را فقط براي احساس و هنر خالي کرده اي عقلي که هميشه بر اين باور بوده که قدرتمندتر از خورشيد نيست و حالا گرين خانم زيبا و نقره اي شما هرسپيده دم با دستهاي مهتابي اش آفتاب را به آسمان شهر هل ميدهد هيحاني که در اين سطور نهفته بالقوه چنان بي حد ومرز است که قلب خواننده را از هيحاني بزرگ به طپش تندتري وا ميداردقهرمان اين داستان در اين اثر خود ت هستي با اين رفت وشد رومانتيک عارفانه با پذيرش قانون مقدس «حال» لذت بردن از زيبايي ها رابه درد ناكامي ، دلتنگي، اندوه و سرخوردگي هاي بشري نميفروشي و اين شيوه تنها شيوه ي فرزانگان است و هنر شعر ت در اين است که فرار به رؤيا، را با انتخاب رويايي واقعي (تسلسل روز وشب و رسپکت بر اين نظام الهي) به واقعيتي دلانگيز و دلاويز تبديل کرده اي آقاي سيف عزيز دوست داشتم بيشتر بنويسم چون علاقه ي وافري به اين بحث دارم ولي نميخواهم خارج از حوصله شوم تنها بايد بگويم که شيفته ي گرين خانم زيبا ي ت شدم و هر کلمه اين شعر توانمند و آفتابي دلم را برد به ديار مهتاب کلاهم را به احترام اين همه زيبايي از سر بر ميدارم (کلاه که ندارم منظور عينکم بود)