• وبلاگ : ول نگاري
  • يادداشت : سوم شهريور 89
  • نظرات : 2 خصوصي ، 22 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    شبانه خواندن داري. ديگر بار خواندم و لذت بردم.

    سلام به روزم

    قلمرنجه کنيد و براي نقد بياييد

    خيلي زيبا بود ،خيلي.

    تبريک ميگم يه اين طبع زيبا


    سلام گرامي

    خواندمتان و حس کارها را دوست داشتم و لذت بردم..البته فکر مي کنم شعرتان مي تواند نگاهي متفاوت تر را هم تجربه کند.

    خوب باشيد

    + احمد.ك 
    سپاس از نقد و نظرتان.
    با "مرثيه اي براي نامي بلند" به روزم . دعوتيد به خوانش و نقدو نظر.
    از طريق معرفي همطا لينک شدي در وبلاگ شاعران لکستان
    http://adablak.blogfa.com/


    سلام

    به روزم و منتظر نقدهاتان

    سلام

    بسيار زيبا بود. مخصوصا اونجايي که با کلمه ي پروانه بازي شده بود و "نه" در بند اول دوم به صورت سطر شجدا اومده بود. مکثي رو ايجاد ميکرد که در ورود به دنياي اثر و رسيدن به خوانش هاي بيشتر تاثير زيادي داشت

    سلام

    بسيار زيبا بود. مخصوصا اونجايي که با کلمه ي پروانه بازي شده بود و "نه" در بند اول دوم به صورت سطر شجدا اومده بود. مکثي رو ايجاد ميکرد که در ورود به دنياي اثر و رسيدن به خوانش هاي بيشتر تاثير زيادي داشت

    + جغد لجوج 

    خوبي

    مرسي که خبر کردي.


    روز واقعه يعني اين


    سلام بر جناب سيف
    خواندم و از تک تک واژگانش لذت برم.
    پروانه وار درگير طوفانمان کرديد.بايد بيشتر عميق شويم درشان
    شاعر باشيد و مانا

    زاده ي شهريور بود

    و شهريور

    او را

    -در کوچه هاي شهر بن بست-

    در سر گيجه هاي سياه عقربک ها تاب مي داد.

    ...

    راستي

    شهريور در راه است

    لا اقل سالگرد مرگش را

    کسي شعري نمي سرايد؟!

    دوست عزيز:

    از اين که خواه نا خواه، روز تولدم را سرودي ساز کرده اي ممنونم.

    سروده ي نخست بسيار زيبا است. واژه ي "خدايگونه" اگر به صورت زير بيايد:
    "هراس نبودنت را ، تب مي کنم
    َ خدايگونه"

    به نظر مي رسد زيباتر و متناسب تر با نحو کلامتان باشد؛ زيرا مانند واژه ي چشمانت و ماه مي شود و هارموني کلام زيباتر ميشود.

    واژه ي "هراس" حتي اگر حذف گردد باز هم معنا دچار خلل نمي شود.

    واژهي" برمي خيزم" با آنکه با روز واقعه(يوم النشور) متناسب است اما نحوه ي خيزش را بسيار ساده بيان داشته است.

    سروده ي دوم ، چندان به دلم ننشست؛ شايد جورچين واژگان و لفاظي بيش از حد آن را به تصنع نزديک نموده است. ضمنا جناس مرکب "پروانه" و "پروا نه" که يکي در حکم بسيط و ديگري مرکب است، در ادب کهن فارسي به وفور آمده است.

    سروده ي سوم زيبا و روان و دلنشين است. به نظر بنده واژه ي"مي آيم" در انتهاي شعر را حذف کنيد، بهتر مي شود. به جايش سه نقطه هاي آبستن بگذاريد.

       1   2      >