• وبلاگ : ول نگاري
  • يادداشت : ما همه بازيگريم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    درود بر شما
    دعوتيد به خوانش و نقد "ظرف پلاستيکي چندش آور"

    سلام . بسيار زيبا بود . ما همه محکوم آن نخ هاي نامرئي...
    + احمد کنجوري)مهرگان( 

    بهارتون مبارک.
    دعوتيد به خوانش و نقد بهارانه.
    + احمد کنجوري)مهرگان( 

    آمدم

    بي خبرتر از هميشه ديدمت

    ميروم

    تا شايد سرانگشتان خيالت خبري را ساز کند.

    + احمد کنجوري(مهرگان) 

    آفتاب وجودتان، هر روز از گزند اهريمن شب در امان بادا.

    زيبااست فقط در چيدمان تجديد نظري بايسته است.

    فتراق هم انگار پدر بزرگي است که همواره خيرخواه تو است و زبان نصيحتش هميشه گويا.

    + همطا 

    sghl
    اين پست کمي مردانه است .

    دعوتيد به شعر آخرم در دنياي مجازي 1389

    + فتراق 
    حرفاي اضافي لابه لاي كلمات رو به حساب عجله در نوشتن بذار

    سلام.

    عروسك خيمه شب بازي مفهوم كليدي كارته كه در آخراي شعر خودشو نشون ميده .هرچند خواستي بازيگر بودن رو مركز ثقل قرار بدي و اصطلاحا ضربه ي آخر رو بزني. اما متاسفانه دچار خطاي فاحشي شدي چرا كه بازيگر بودن خيلي متفاوت است از عروسك خيمه شب بازي. عروسك بودن داراي عناصري از اجبار مطلق و مهمتر از اون ناآگاهي مطلق است. اما تو كه خواستي بازيگر بودن را هم رديف عروسك بودن قرار بدي احتمالا ميدوني بازيگر بودن با عناصري از آگاهي آميخته با فريب كاري در خود داره.نقشي را اجرا مي كني كه از ازلش تا ابدش آگاهي و با ميل انتخاب مي كني و بازي مي كني. چون از خود واقعي دور ميشه و همچنين آگاهانه اين كار را مي كني و به قصد فريب ديگران پس خيلي متفاوت است از عروسك خيمه شب ابازيي كه نه آگاه است و نه مختار ونه... .

    اگر ركارتو درست فهميده باشم در نتيجه چون مركز ثقل را بر مفاهيمي نا هماهنگ قرار دادي ( عروسك خيمه شب بازي و بازيگر ربودن) و چون شروع شعر مقدمه و توصيفي است براي اين مفاهيم به ويژه بازيگر بودن ، پس شعرت هيكلش ناهماهنگ وناموزونه واگه باز نظر من با مقصود تو يكي باشه باز به نظر من كل شعرت فرو ميريزه و بايد علاجي بينديشي


    + همطا 

    "...انگشتهايت را به من قرض مي دهي؟
    حساب سالهاي بودن
    از دستم در رفته است"
    دعوتي به يک تولد
    و دو شعر
    + همطا 

    سلام جناب سيف

    شعر خوبي بود فقط کمي اشتباه تايپي داشت.

    باز هم مسئله ي جبر و اختيار که من ندانستم هنوز ! که ما مجبوريم به اختيار يا مختاريم به جبر.مختاريم در سايه ي جبر يا مجبور در سايه ي اختيار.اما اين بديهي است که ما در هر صورت مفعوليم . حالا يا از باب مفعال يا يا از هر باب ديگري