سلام ودرود.
1- ژاپني ها هم دارند ما خبرنداريم
2-انسان حيواني ناطق،سياسي،اجتماعي و... است هركي براساس ديدگاه خودش نظر ميده اما بالاخره بايد قيد يا صفتي به حيوان بخوره تا انسان شود مثلا انسان حيواني مهربان يا حيواني رنج كش ويا حيواني آرزومند و... اما مهمترين شرط براي انسان ماندن انجام فعل براساس اختيار است به خصوص در اخلاقيات.به قول مرحوم شريعتي :
انسان در گرسنگي ناقص است، در بيسوادي ناقص است...، اما انسان است. اما انساني که از آزادي محروم است انسان نيست. آن که آزادي را از من ميگيرد ديگر هيچ چيز ندارد که عزيزتر از آن به من ارمغان دهد .«انسان بيخود، مجموعهي آثار، 25، ص 359)
3- يكي از بهترين شعرهايي كه گفته ايي به خصوص وجود موسيقي دروني و داشتن رديف وقافيه وبه خصوص تصاوير بديع و زيباوباقي ماجرا كه نيازي به ذكر ندارد
4-تف كرد خون را نگرفتم.آنهم ماه كه مي تواند نماد قهرمان واسطور ه اي باشد وبه سوي پنجره كه باز مي تواندنمادرهايي باشد
5- چه شده كه شاعر از مهتاب مي ترسد؟آنهم در اين تاريك ناهشيار
6-اگر متن مراخوب خونده باشي (كه بعيد مي دونم) گفتم تكرارحالا چه فردي وچه اجتماعي خصلتي حيواني است اما به واقع دچار تكرار شدن خصلتي انساني نيست.تمام حيوانات اسير تكراردرهر شكل وصورت آن هستند .هيچ حيواني توانايي خارج كردن خود از فرايند تكرار نيست.اگرتمدني مدام درحال تكاپو،پويايي،واكنش وتغيير است نشان دهنده ي نزديك شدن به خصلت انساني تمدن است واگرهمان تمدن دچار تكرار،ركود،خمودگي وعدم پويايي گرددبه خصلت حيواني نزديك شده وبدينسان سندنابودي واضمحلال خود را امضا كرده است.ناگفته پيداست اين به معني بي هنجاري وهرج ومرج نيست چرا كه مثلا فلان روزنامه در غرب قرنهاست منتشر مي شود واين تداوم نشان از ثبات در عرصه نهادهاي آن دارد.همين غرب سعي مي كند آن روزنامه را متناسب با شرايط با كيفيت و انديشه اي بهتر وجديدتر تداوم بخشد و...
حال بايد گفت چرا ما مدام درحال تكرار به ويژه حوادث مشابه هستيم واصولا آيا حافظه تاريخي داريم واگر داريم چرا مدام حوادث مشابه تكرار مي گردند واز اين چرخه خلاص نمي شويم وچرا لذت پيروزي ديري نمي پايد؟ واگر حافظه تاريخي نداريم علت چيست؟
7- اما از مهتاب نبايد ترسيد والبته نبايد آمال وآرزوهاي خود را وابسته با او نمود